پاییز و زمستان و بهارم امشب
از خویش تهی گشتم و از او لبریز
یارم همه یارم همه یارم امشب
محمد اکبری کوچکسرایی "هامن"
بر ساحل دریای خزر تابانی
مهتاب کرانه های در بارانی
ای دختر بندر غزلهای شمال
الهام ترانه های بی پایانی
محمد اکبری کوچکسرایی" هامن"
در یادمنی تو ، رفته از یاد منم
هستی تو به جای خویش و برباد منم
حوای بلندای بهشتی تو هنوز
آن کس که به خاک تیره افتاد ، منم!
محمد اکبری کوچکسرایی " هامن"
ما قامت بینوای دردیم مزن
ویرانه ی عمری ز نبردیم مزن
کردیم اگر؛هر آنچه حُکمت، اما
ما را به گناهی که نکردیم مزن
محمد اکبری کوچکسرایی "هامن"
پاییز و زمستان و بهارم امشب
از خویش تهی گشتم و از او لبریز
یارم همه یارم همه یارم امشب
محمد اکبری کوچکسرایی "هامن"
مرا زمان فراقت در این زمانه کجاست
غریق موج بلا را یکی کرانه کجاست
به شهر تیره ی چشمم ستاره ای ند مید
فروغ ماه منیری! دراین شبانه کجاست
کسی ز رشته ی الفت کرشمه ای نگشود
زدیده ای که بخواند دلی ترانه کجاست
غریب شهر و دیارم پر از غبار سفر
قلندران زمین را نشان خانه کجاست
بخوان به قله ی باور گشاده بال مرا
بگو پرنده ی شب را که آشیانه کجاست
زبان عشق تو با من کلام شعله و شمع
سخن ز حلقه ی موی وز دام و دانه کجاست
شنو روایت ما را ز چشم خیس تبر
حدیث خسرو شیرین درین فسانه کجاست
هوای کوی تو دارد دلم چوباد سحر
نشان آنکه بسویت شوم روانه کجاست
بگو کسی که بمیرد چو "هامن" ازغم عشق
دوباره روید و از نو زند جوانه کجاست
محمد اکبری کوچکسرایی (هامن)